سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نخسا

ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله

    نظر

تروری که هرگز فاش نشد!!!!!!

مدتها بود که این مطلب تو دلم بود و هرجا که فرصتش پیش میومد بیانش میکردم اما این مطالب مشرق و رجا در روزهای اخیر انگیزه ای شد برای نوشتن این مطلب.

http://mashreghnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=23805

http://rajanews.com/Detail.asp?id=76000

 

در اولین روزهای ورودم به دانشگاه شیراز یک روز صبح که داشتم دنبال اتاق کلاسم میگشتم درب یکی از کلاسها باز بود داخل را نگاه کردم که ببینم آیا همکلاسیهام هستند یا نه؛ اونها نبودند اما یک مطلب توجهم را جلب کرد یک استاد جوان سر کلاس درس میداد و چون توی صورتش محاسن هم نداشت خیلی جوان به نظر میرسید و حداقل با تصور من جدیدالورود ، از اساتید دانشگاه همخوانی نداشت. با خودم فکر کردم که عجیبه! دانشکده معتبری مثل دانشکده مهندسی دانشگاه شیراز چرا از یک استاد با مدرک کارشناسی ارشد استفاده میکند؟!

این مسئله آنقدر برایم مهم بود که پیگیر شدم تا ببینم اون استاد جوان کیه! و این اولین برخورد من با دکتر بود ...

کسی که من فکر میکردم با مدرک کارشناسی ارشد تدریس میکند کسی نبود جز یکی از نوابغ علمی ایران با سوابقی از جمله:

1) ثبت پنج اختراع و انتشار ?? مقاله علمی در مجلات تخصصی بین المللی

2) رتبه اول تالیف کتاب در سال ????

3) رتبه دوم تحقیقات کاربردی جشنواره بین المللی خوارزمی در سال ??

4) نفر اول محققان دفاعی جمهوری اسلامی در سال 82

  5) دانشجوی نمونه کشوری در مقطع دکتری در سال 77

برای دید بقیه مطالب به وبلاگ http://esteshhadi64.blogfa.com مراجعه نمایید.


چشم حسودا کور بشه اللهی

    نظر

چش اونهایی که نتونستن بیاین موسسه شلمچه کور از حسودی. نبودین چه صفایی داشت کنار شهدای گمنام.

ما که شهید گمنام ندیده بودیم بهمون خیلی چسپید. آخه توی حرم شهدا هر موقع مییام با شهدا درد دل کنیم  تا تکون می خوری و دستات می ره بالا می بینی چهل نفر(البت نمی گم خانم هستن. شما هم بهشون نگین دعوا راه می افته) گر گر دارن پشت سر هم میان هیچی نرفته بالا دستمون میاد پائین. به به. شهدای گمنام رو آورده بودن موسسه شلمچه. شکر خدا بهممون می رسید. 6 تا شهید بودن. و باز شکر خدا سه تا شو گذاشته بودن برای خانم ها 3 تاش برای ما. کلی حال کردیم با اون فضا.حداقلش دیگه کسی مزاحم نمی شد.همیشه توی حرم شهدا دعوا بود که شهدا 5 تا هستن چه طوری بین خانم ها و آقایون تقسیمش کنن که دعوا نشه. اما ما که گفتیم ما آقایون کم توقع هستیم به همون 2 تاش هم راضی هستیم اما نمی دونم شاید خانم ها به 3 تا از شهدا راضی نشن. دیگه این دم آخریا که میایم حرم شهدا از همون دور البته دور دور که نه. می شینیم کنار کانکس و هی نگاه حرم شهدا می کنیم. تابستون صفایی داشت. ساعت 2 شب که حرم خالی بود می رفتیم درد دل. البته یه سری ما رفتیم سر بزنیم به شهدا دیدیم ساعت 2 شب یک سری از خانم ها اونجا نشستن. یه عده شون هم که توی پارک بازی کوی تا ساعت 5 صبح داشتن با وسایل پارک بازی می کردن.عجب سر و صدایی هم می کردن. تمام این قسمت بین کوی و پردیس پر بود از جیغ و داد.

به هر حال چش اونایی که نتونستن بیان 6 تا شهید گمنام و زیارت کنن از حسودی بترکه.

                                                             یاعلی


چرا از حرف دل ها نگوییم.

    نظر

شبای بیداری چه حالی داری. چه ساکته. گوش کنید صدای جیر جیرک ها رو تموم شب دارن داد می زنن. چی می گن نمی دونم. دلم میخواست مثلا می دونستم چی می گفتن.یکی مثلا می گفت اما هفته ی دفاع مقدس فضای دانشگاه شیراز چه پر باره. یکی دیگه می گفت دیدی دانشکده ها که غوغا کردن .رئیس دانشکده ها خودشون رو کشتن. سنگر زدن این فضا سازی نیست؟؟؟!!!

یا نه می پرسن که فارسی وان چی شد. پسره بود که گیر داده به خانواده دختر هی می گه من از این خونه بیرن نمیرم تا باهاش صحبت نکنم. یا نه می گن بابا راز و نیاز شب ولش کن بچسب به عرب 100 خودمون.یکیش میگه راستی شنیدی همسایه بغلیمون ال ان بی نصب کرده جفتی جفتی،می گن یکی این آور ابه یکیش اونور آب.اون یکی می گه کدوم ور آبه با این وضع خشکسالی آبی دیگه نیست هر دو طرف آب مثل هم شده.

یه قرباغه هم دارد قور قور میکنه.اوه اوه ساعت 12 شبه توی چمران چی کار.صدای داره در میاد. انگار که فصل فعلشونه. نمی دونم شایدم ..... اصلا بزار حرف این جک و جونورا رو ول کنیم.بریم دنبال کار خودمون. نمی دونم ولی خودم شنیدم یه جیرجیرک به اون یکی میگه:وای به حال ادما. شب به این خوبی دارن چرت می زنن. روزشون که اشرف مخلوقات و داره به چه افتضاح می گذره اونم از شبشون و چرت شبونه.

از بیرون تمام شهر رو می بینین. یکی خونه ها روشن روشن. خداییش چشماتو ببند. تصورش کن. البته اول متن رو بخون بعد برو .

یکی داره فکر قرض صبحشه. پسره داره فکر میکنه روز اول مدرسه چه طور گذشت.مادر دارن فکر می کن که چه طور فردا طوری غذا درست کنن که هم برسن بدن بچه ها بخوره هم برن مدرسه.

تمام شب باید ذهنت روشن روشن باشه.اخه دیگه فکر این نیستی که طلب کارت داره فکر تو رو  صدا می کنه و هر لحظه دم در، در می زنه.یا اینکه قبض اب می لیونی.

به هر حال باید از شب استفاه کرد

 

 


پیشنهاد نخسا برای تست استرس

سلام
به تازگی محققین  قرارگاه نخسا روش تعیین استرسی را طراحی کرده که از عملکرد 100 درصد موفقیت آمیز برخوردار است
این اختراع جدید به نوبه ی  خود در دنیا  یگانه  بوده و قرار است  در کتاب  رکوردهای  گینس به ثبت برسد

ادامه مطلب...

نخسا به کمک مجلس می شتابد

سلام
راستش ما دیدیم مجلس خیلی وقت است دارد با دو واژه «ازدواج
مجدد» و «ازدواج موقت» بازی می کند و توی سر خودش می زند تا بگوید من به
فکر حمایت از خانواده هستم. کسی هم نمی گوید این چه جور حمایتی است که فقط
دو جور ازدواج خشک و خالی را در برمی گیرد، تازه همان دو تا را هم مدت هاست
زورش نمی رسد تصویب کند انواع ازدواج های پیشنهادی:
* ازدواج مسلم: ازدواج اول که حق مسلم هر مردی است.
* ازدواح مفرح: مردی
که از یکنواختی زندگی با همسر اولش خسته شده است، برای تفریح زن دیگری
بگیرد.
* ازدواج موجه: چرا مردی که زن اولش بچه دار نمی شود یا بیماری
دارد، به بهانه های واهی مثل مردانگی و انسانیت و تن دادن به قسمت و صبر در
امتحان الهی، به پای او بماند؟ موجه است که در این هنگام هرچه زودتر برای
ازدواج بعدی اش اقدام کند.
* ازدواج متمم: مرد ببیند چه صفات زنانه ای را دوست داشته که زن اولش
ندارد. بعد زنی بگیرد که آن صفت ها را داشته باشد.
* ازدواج مثلث: مرد
تقوی پیشه کرده و به سه زن قناعت نماید.
* ازدواج مربع: مرد تمام چهار
زنی را که شرع به او اجازه می دهد بگیرد.
* ازدواج ملون: مرد چهار زن بگیرد: سفید پوست، سرخ پوست، سیاه پوست و زرد
پوست.
* ازدواج منظم: مرد هر شش ماه یک بار زن بگیرد.
* ازدواج میسر:
مرد هر زنی را که برایش میسر است بگیرد.
* ازدواج مشبک: مرد یک شبکه
هرمی ازدواج راه بیندازد. به این معنی که هر زنی گرفت، آن زن، سه زن دیگر
را هم به او معرفی کند و او همه آنها را بگیرد


ولایت شیراز

در احوالات شیراز گفتندی .روزی روزگاری شهری بودندی اندر ورای ایرانیان در پس کوه های دروازه قران. آن طرف شهر،شهرکهای بسیار با فلاحت در سیاحت های بینظیرندی. مردمان این شهر در متانت و راحتی بس نام آوران عرصه های بسیار شدندی. در این شهر هرکس به مذاق خویش الم شهر را به سمت و سویی میکشاندندی.آزادی در این شهر زبانزد آمه و خاص بودندی. دوستاران این شهر آن را به نام چمران می شناختند و خیابان زندی. ستاره های این شهر چنان پر فروغ می درخشیدی که زیتون های بسیار در ورای پرچم آن سر به آستان جانان نهادندی.در این شهر همه صیغه ی برادری و خواهری دینی.همه به هم به چشم خواهری و برادری نگارندی.همه اینجا محرمند و دوستی.ازادیش را گویندی به 7 ولایت کفر مانندی و  خیابان های لاله را بیادت اورندی. بی کلاسی و شهروندی!!؟؟ .در این شهر صیغه ی آزادی چنان بادوام و پر فتوحندیکه قارچ های دوستی بر بام های انان پلک زنندی و اسمان ارب صد را چک بکردندی.کارهای فرهنگی در این شهر بی دادکردندی که قول های بسیار باشندی  که شیر نفت در جیب دوستان فرهنگی.((جان ولو اسکندر بی کار)) در داستان های شیرازش نقل کردندی:(( سر صبحی ساعت 12  که از در خانه ی خویش برون زده و قصد زیارت چمران کردندی. ابتدای حرکت ناگهان در ورای خود کسی را روئیت نمودندی که سر در چاه مراقبت فرو کردندی.اری درمکاشفه های خویش در مانده از این که ایشان که بودندی.اجنه ای یا اکنه ای.دختر یازنی. پسری یا مردی. در پوشش که تا به حال در ولایت خویش چنان دید نزدندی.پس از مکاشفات بسیار از این جانور به سرعت گذر نموده تا شر ایشان حامی مانگردندی. بر اتوبوس های تاکسی مزاج سوار گشته و قصد خیابان چمران کردندی و پس از امکان نزول در چمران و بس شاهد صحنه ای شگرف بودمندی. در این مسیر سبز و تا توانی صیغه ی صمیمیت و دوستی را شنیدندی و بینندی . قصد داشتم تا اقوام و ایال خویش را از ولایت دارقوز اباد سفلا به این مکان  فرستندی و آوردندی تا کمی سیغه ی دوستی و محبت خانوادگی را یاد بگیرندی.))

در احوالات مسئولان گفتندی که هر روز در خوابندی و گریه کنان ملول از اغتشاشات سر بربندی و گفتندی بگذار تا هر کس که خواستندی سر ها بشکستندی و بعد ما این قوم را جمع کردندی و خرج بیمارستان را دادندی.کارهای فرهنگی را بسیار کردندی که دیگر حال حرکت در آنها نبودند تا جایی که از دفتر خویش به یکباره صدا کردندی خسته کردندی عظمت کار های فرهنگی.

نعره های بسیار بکردندی و توانستندی تا چشم حسود ها بترکندی.مسئولانس بسیار صاحب کمال و جلال بودندی تا جایی که از خود بخشنامه ها در کردندی و گفتندی که برج های بسیار بایندی. در شرایط السقوط گفتندی پس از آن که اعلام کردندی که شهر مذهبی بودندی مسئولان از شوق سخن از خود طرح در کره و بادکنک ها هوا کردندی تا شاید دنیا فهمیدندی مسئولان شهر چه خوش کردندی.

در حوضه مفاسد گفتندی که سفیدی مفاسد شهر چنان سر به فلک بردندی که کس روز ندیدندی و در کوچه ها جز عظمت ساختمان چیز دیگر ندیدندی.آنجا بودندی که رجال الفساد شهر مذکور گفتندی اینجا جزیره ای بایندی تا هر کار و غلط خواستندی کردندی.دانشجویان عدالتخواه را پوست در کردندی تا غلط اضافی نکردندی.

در جریان فاضلاب های این شهر گفتندی که لوله های فاضلاب این شهر چنان گسترده بودندی که هر ساختمان شهر مستثنی است اگر که فاضلاب از خویش در نکردندی.پیگیری ها کردندی تا شایندی که سیستم های فاضلاب شهر به سیستم الکترونیک متصل کردندی تا کار دوستان راحت کردندی اما تمایل نداشتندی که اسناد بر جای گذاشتنندی.

در احوالات شیخ شهر ما نیز گفتندی که هر روز مریدانی آوردندی و مدام چماق بر سر ملت بزنندی که گر مردندی پای درکفش این قوم بکردندی.هر روز آمار مطب خانه های شهر بسی پر گشتی از کله های پر بندی و تو در شگفت مانندی که چه شد است قوم مغل حمله کردندی؟؟؟.عکس ها را که بینندی در تعجب غرق گردندی که چه شد که شیخ ما اینگونه کردندی.

شبه حزب ا... گفتندی که ریشه های این شیخ باید برکندندی اما نخسائیون مشاوره دادنی و گفتندی که باید اقوام از ایشان گرفتندی نه ایشان از اقوام.پس از رایزنی بسیار مصوب شدندی که آخر حلقه ی دوستان جمع گردندی و علیه ایشان بیانیه در کردندی که چه شدندی ملت با خبر گشته و از خود طرح در کردندی.آخر العهد مسئولان نیز در خواب لطیف خود سخن در کردندی که بی بصیرتی دوستان بودندی.حال کله ها شکستنندی و خون ها که ریختندی همه ول کردندی و به داربست ها چسپیدندی که چرا ول بودندی.حال باید گفتندی که ریشه اینان باید برکندی.

ما را پوزش خواهیم که تمام کمال ننها نندی کرده و خود افسار سخن را پراکنندیم. مارا در سری بعد یاری نمایندی.

رسام در خدمت شما بودندی

 


فراخوان ارسال کاریکاتور

با سلام.

 دوستان خوبم.

در صورت تمایل به ارسال متن یا کاریکاتور و... می تونین با ما هماهنگ کنین در اسرع وقت می ندازیم بالا.

اگه هم کاریکاتوریستین کاریکاتور ها تون رو از 10 سال پیش تا الان میزنیم.

ادرس یارانامه:nekhsa@gmail.com


و ما ادرئک نخسا؟

    نظر

و ما ادرئک نخسا؟

نخسا را دو وجه تسمیه است نخست آنکه " نیروهای خودسر سرزمین های اسلامی" .
و دوم آن ، رازی است مکتوم در قلب نخسائیان.
و شاید گذر زمان کلیدی باشد برای گشودن قفل این قلبها و ظهور گنجهای نهانشان...

 "نیرو" گفته ایم تا به اذهان تداعی کنیم که:
1: در جنگیم و ما "نیرو"های این میدان. نیرو یعنی افرادی در حال آماده باش؛
2: "نیرو" ناقل این مفهوم است که هدف دارد و سازماندهی و مرامی و مکتبی؛
3: فرد نیست، جمع است. که میدان، میدان حضور جمعی همه مبارزان است ؛
4: نیروی سازماندهی شده آماده باش، ناگزیر فرمانده و فرماندهانی خواهد داشت؛

و خودسر لقب کرده ایم که اعتراض کنیم به برخی قوانین . نه قوانین کتب حقوق که قوانین نانوشته مادی و انحرافی فکری و ذهنی که مجال درست اندیشیدن را سلب کرده اند. نیک اگر بنگریم و واکاوی کنیم ذهنمان را خویشتن را یک بانک جامع از این قوانین خواهیم یافت

از ثمرات همین قوانین است که در برابر معدود رفتارهای صوابمان انبوهی از برچسبها را دشت میکنیم: " خشن، مزدوز، جهان سومی، امل، مخالف حقوق بشر، ضد آزادی و دیکتاتور، عقب مانده و ناآشنا به مفاهیم مترقی مثل جامعه مدنی و قوانین شهروندی و لیبرالیسم"

آری ! خودسریم نسبت به این قوانین و خودسریم از منظر سرسپردگان این مکاتب. این خودسری را مدال افتخاری میدانیم بر سینه خویش...

لیک به یاری خدا در نهایت فرمانبرداری هستیم درچارچوب عقایدمان و کاملا گوش بفرمان فرمانده بزرگوار این میدان عظیم ...

"سرزمین" را جمع بسته ایم تا حتی در ناممان هم یادآوری کنیم امت واحده را حکومت جهانی را و لزوم تشکیل هسته های مقاومت جهانی را...

آگاهیم از همفکرانمان که کم هم نیستند و چشم امید بسته ایم بر خالی برنگشتن دست یاریمان که به سویشان دراز کرده ایم.